17 May 2010

نوای مرغ سحر

بالاخره استاد مسلم آواز ایران دیشب به شهر ما آمد و روح ما را مزیین به صدای رسا و گرمش کرد . گروه  شهناز و شجریان سه ساعت و نیم  تمام خوندند و نواختند  و شبی فراموش نشدنی رو برایم  به خاطر گذاشتند . برای اولین بار بود که صدای استاد رو به صورت زنده می شنیدم  و برای چند لحظه محو مقدار و حجم صدا بودم . سازهای جدید استاد   ساغر ، صراحی ، صراحی بم ، کرشمه و بم ساز ، اگرچه  از لحاظ بصری در خور توجه بودند ولی برای من مخاطب عام که از لحاظ حسی موسیقی گوش می کنم و آشنایی چندانی با ساز ها و دستگاه های ایرانی ندارم ، چیز فوق العاده ای برای عرضه نداشتند اما کل گروه بسیار هماهنگ و همراه بود . نکات قابل توجه : کنسرت در سالن ان مور تیاتر واقع در نیوتاون در جنوب شهر سیدنی  برگزار شد . این محله از محله های قدیمی  ، شلوغ و دانشجویی شهر به حساب می آد. ظاهر فرسوده و قدیمی سالن ، عدم وجود پارکینگ و صندلی های راحت  در همون نگاه اول توی ذوق می زد . بهتر بود برگزارکنندگان به این مهم عنایت  می داشتند . شهر سیدنی ازلحاظ تعدد سالن های مجهز و مدرن فکر نکنم چیزی کم داشته باشه
عکس  و فیلم برداری از مراسم ممنوع بود اما عزیزان هم وطن هر از چندی با نور های فلش ، نوازندگان رو مورد عنایت قرار می دادند که سریع توسط ماموران سالن اخطار می گرفتند 
از همون ابتدا یک نوع بی نظمی محسوس در جریان صدور بلیط آشکار بود . بلیط ما تقریبا در عقب سالن  قرار داشت اما به محض ورود توسط کسان دیگه ای اشغال شده  بود . مسوول سالن رو در جریان قرار دادیم  ، بله بلیط ، دوبل صادر شده بود . اولش خیلی دلخور شدم اما چند لحظه بعد داشتم از خوشحالی ذوق مرگ می شدم . جای جدید ما در چند قدمی از سن قرار داشت . در محل بلیط های گران قیمت که به فروش نرفته بود . بی نظمی هم چندان چیز بدی نیست ها
استاد در همون اوایل در حال خوندن بود که گه گاه صدای وق و ووق بچه ای به گوش می رسید ، ناگهان استاد خوندن رو قطع کرد و گفت من این طوری نمی تونم ادامه بدم ، بهتره مادر بچه رو از سالن ببره بیرون . بچه از بودن در اینجا احساس ناراحتی می کنه و مادر بهتره بچه رو جایی ببره که هر دو راحت باشن . تا این رو گفت با تشویق شدید همراه شد  ، همه گویا دل خونی از این قضیه داشتن .   در اکثر برنامه های ایرانی  که در اینجا برگزار میشه خیل عظیمی از بچه وجود داره و یا با دوستان ایرانی به رستوران یا مراسمی می ریم ، بچه ها کشان کشان دنبال پدر و مادر ها هستند و گاهی تا 2-1 نصف شب ویلون و سرگردون . نه پدر و مادر ها می تونن راحت و با خیالی آسوده سوشولایزینگ کنن و بچه ای که باید از چند ساعت قبل در رختخواب گرم  و نرمش قرار بگیره ، خسته ، عصبی و نق نقو به نظر میرسه .  متاسفانه برای اکثریت جامعه مهاجر ایرانی به استرالیا گرفتن نانی یا بیبی سیتر یه جور پول دور ریختن به حساب می آد . این استرالیایی ها که به بچه دوستی معروفند و به راحتی 5-4 تا بچه با فواصل سنی کم دنبال هم ردیف می کنن ، در شب نشینی ها به ندرت دیدم بچه ای همراهشون باشه . نمی دونم شاید یکی از دلایل آروم بودن بچه ها ی اینها همین داشتن نظم در ساعات خواب و بیداری باشه . خب کجا بودیم....آهان داشتم از کنسرت می گفتم . نکته جالب دیگه این بود که هر وقت کلماتی نظیر ضحاک ، نمرود ، فرعون و...... در لابه لای اشعار به گوش می رسید ، صدای جیغ و تشویق جمعیت بود که به هوا بلند میشد . در همون ابتدای ورود به سالن خانم و آقایی جلوی ما بودند . خانم پالتویی به دست داشت ، مامور سالن اشاره ای به پالتو کرد و پرسید چیزی زیر پالتو هست  که با واکنش منفی زن مواجه شد . مامور ناگهان پالتو رو به کناری زد و یک عدد جعبه پیتزا دومینو خود نمایی کرد . بله خانم و آقا می خواستند شامشون روهمراه با موسیقی زنده میل کنند و فکر من دایم به این موضوع مشغول بود که پیتزا با طعم سنتی چه مزه ای می ده 

No comments:

Free counter and web stats